جدول جو
جدول جو

معنی کلنگ بر - جستجوی لغت در جدول جو

کلنگ بر
(کُ لَ نَ / نِ)
دهی از دهستان چرداول است که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
کسی است که کارش کلنگ داری است و با کلنگ کار می کند و زمین را می کند. (آنندراج ذیل کلنگ). آنکه کلنگ بکار برد. کلندگر. (فرهنگ فارسی معین). کلنددار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مرد بیل دار و کلنگ دار جهت کار قلعه بر ممالک آذربایجان رقم شد. (عالم آرای عباسی، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لِ بَرْ رَ / رِ)
قسمی از آش است که از آرد گندم میسازند و بر ران نهاده مثل رسن می تابند و بریان کرده در گوشت می پزند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سنگ برنده. حجار. آنکه سنگ از کوه و جز آن برد. سنگلاخ. (ناظم الاطباء) ، هم سفر و رفیق سفر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 290 تن سکنه است. آب آن از قنات و رودخانه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ)
دهی از دهستان ابهررود است که در بخش ابهر شهرستان زنجان واقع است و 335 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلنگ دار
تصویر کلنگ دار
آنکه کلنگ بکار برد کلندگر: (و مرد بیل دار و کلنگ دار جهت کار قلعه بر ممالک آذربایجان رقم شد)
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی آش که از آرد گندم میسازند و آنرا بر ران بره نهند ومثل رسن تابند و سپس بریان کنند و درگوشت پزند
فرهنگ لغت هوشیار
مزرعه ای در شمال بالا جاده
فرهنگ گویش مازندرانی
بلندکن
فرهنگ گویش مازندرانی
نعره ی پلنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
دور اطراف پیرامون، نوعی فن در کشتی لوچو
فرهنگ گویش مازندرانی
چهارپایه ی کوچکی که بر روی آن نشینند و نشا را از خزانه جدا
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپا
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش پا
فرهنگ گویش مازندرانی